![]()
آنقدر هواسرد بود که پوشیدن پالتوی به آن کلفتی کفایت نمی کرد.
سرکوچه ایستاده بودم؛ آسمان تاریک بود و ستاره ها چشمک زنان نمایان بودند نیم ساعت از وقت قرار گذشته بود نگران شده بودم که نکند این وقت شب اتفاقی برایش افتاده باشد.فکرم رفت به گذشته به روزهایی خوبی که باهم داشتیم حرفهای زیبایی که بینمان رد و بدل می شد.غرق در افکار سردم بودم که ناگاه از دور کسی را دیدم که به این سمت می آید.پالتوی کرمی رنگ با پوتین های بلند و براق "ازهمان فاصله با دیدن موهای بلوندش فهمیدم که خودش است .
شتاب زده به سویش حرکت کردم بادیدنش قند در دلم آب شد دستهایش را که زیر دستکش های چرمی پنهان شده بود با گرمی فشردم.قدم زنان تاسرخیابان باهم رفتیم بی اینکه کسی حرفی بزند.نزدیک ایتگاه اتوبوس که شدیم شروع کرد به گفتن:دلم برات تنگ میشه"هیچ وقت روزایی رو که باهم داشتیم را فراموش نمی کنم تو دوست خوبی برای من بودی و من از تو چیزهای زیادی یاد گرفتم.من ساکت و مبهوت به سخنان آرام و دلنشینش گوش دادم و از اینکه بودن بامن برایش لذت بخش بود خوشحال شده بودم.
نگاهم را به صورتش دوختم و چهره ام را جوری طراحی کردم که گویی من هم همان احساس را دارم.از جایش بلندشد و به من نگاه کرد و گفت:خوب وقت خداحافظی رسیده"ازجایم برخواستم و دوباره دستهایش را درمیان دستهایم فشردم و آرام به اوگفتم :همیشه دوستت دارم .صورتم را نزدیک صورتش بردم"چشمهایش را بست و من با لبهای سردم به لبهای آلبالویی رنگش بوسه زدم.آرام اورا در آغوش فشردم و اشک از گونه هایم جاری شد.با گفتن کلمه ی تلخی مثل خداحافظ پیوندهایمان ازهم گسسته شد و او به سمت زندگی و آینده ی درخشان خود مرا با کوله باری از خاطرات تنها گذاشت.
زاییده ی ذهن خودم
سلام
اشعار و نوشته هاتون جالبن.
وبلاگ منم یه همچین چیزی هست نه به پرباری مال شما.
به ما هم سری بزنین. تبادل لینک هم اگه مایل باشین می کنیم.
شما لینک شدید
ممنون از حسن نظرتون.
تو هم وبلاگ جالبی داری
من تو رو با اسم وبلاگت لینک کردم
موفق باشی
سلام ممنونم که اومدید و خبر دادید . متن قشنگی نوشتید .
سلام
حالت خوبه ؟؟؟؟
چه خبر ؟؟؟؟
خوندم جالب بود
ولی بازم ولی داشت !!!!!!!!!!!!!!
فکر کنم قالب وبلاگتو باید عوض کنی !!!!!
آخه با اینتر نت اکسپلورر خوب باز نمیشه مجبور شدم از ار اس اس استفاده کنم تا بتونم بخونمش
در هر حال زیبا می نویسی
ببینم نکنه تو نویسنده ای ؟؟؟؟؟
به امید دیدار
سلام ممنون آقا محمد که بهم سر زدی
نمیدونم چرا ولی بیشتریا میگن حجم وبم سنگینه و دیر باز میشه امروز قالب و عوض میکنم خدا کنه درست بشه.
نه بابا من نویسنده نیستم ولی گاهی وقتا که حسش میاد و جو میگیره کاغذ قلام میگیرم دستم می نویسم.
بازم سلام
دوتا سوال دارم بپرسم ؟؟؟؟؟
خوب باش میگم !!!!!!
یکی چرا شکلک برا قسمت نظر سنجی نذاشتی
دومی تو نظر سنجی وبلاگ شرکت نکردی چرا ؟؟؟؟؟ به نظر تو اسم وبلاگ رو چی بذارم بهتره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟// تو قسمت نظر سنجی نظر خودتو بگو
و اخرین سوال به نظر تو دنیا چند روزه ؟؟؟؟؟؟////
تو محاسبات اشتباه کردم ؟؟؟؟
درسته سه تا سوال پرسیدم ولی گبرا دوتا اجازه گرفتم ؟؟؟؟
اشکال داره ؟؟؟؟؟
منتظر جوابات هستم
به امید دیدار
اول اینکه باشه به روی چشم ببینم چیکار میتونم بکنم شکلکم میذارم.
منظورت رو از نظر سنجی وبلاگ متوجه نشدم.
دنیا..........بلاخره یه روزی تموم میشه ولی کی؟ خدا عالمه
سلام ، قشنگ نوشتی البته خیلی غمگین آدم دلش میگیره . به هرحال با تمام غمگینیش از خوندن این داستان کوچولو لذت بردم .
سلام
ممنون ؛خوب من خودم عاشق داستانای غمگینم و از این تیپ عشقا خوشم میاد.بازم ممنون
اگه استان بود بسیار قلم روانی داری
اگه حقیقت چه بسیار تلخ
بازم بهم سر بزن
لینکت می کنم